جدول جو
جدول جو

معنی دست نقد - جستجوی لغت در جدول جو

دست نقد
(دَ نَ)
دست بنقد. فعلاً. عجالهً. علی العجاله
لغت نامه دهخدا
دست نقد
عجالتاً، فعلاً
تصویری از دست نقد
تصویر دست نقد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دستبند
تصویر دستبند
حلقه و زنجیری از طلا یا نقره یا چیز دیگر که زنان به مچ دست خود می بندند، دست برنجن، النگو، برنجن، ورنجن، اورنجن، آورنجن، دست برنجن، سوار، یاره، یارج، دستیاره، دستینه،
دو حلقۀ فلزی متصل به هم که با آن هر دو دست شخص تبهکار را به هم می بندند،
نوعی رقص که چند تن دست به دست یکدیگر می دهند و با هم می رقصند، برای مثال به هر برزن آوای خنیاگران / به هر گوشه ای دستبند سران (اسدی - ۲۱۷)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ نَ)
به معنی دستینج است. (از دزی ج 1 ص 442). رجوع به دستینج و دستینه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ زَ)
دست زده. به دست لمس کرده.چلاندۀ به دست: عادت یاغیان باشد که به میوه ستان باغبان درآیند صنوبر صد نور بشکنند، میوه رادست زد و پای فرسود کنند. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 101)، در شاهد ذیل ظاهراً معنی شروع به بهره گیری و برداشت دارد: هر سالی کسی آنجا (خرماستان) فرستادی تا آن بر ایشان حرز کردی و بنگرستی تا چند خروار است و بر ایشان نوشتی و بدیشان دست بازداشتی تا هرچه خواستند بکردندی، چون خرما دست زد بکردندی نیمۀ آن بدادندی. (ترجمه طبری بلعمی)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَمْ بَ / بُ)
نوعی از رقص. (ناظم الاطباء). اما صحیح کلمه دستبند است. رجوع به دستبند شود
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ بَ)
بازیی است مجوس را که دست یکدیگر را گرفته به دور هم می چرخند همچون رقصیدن. (از اقرب الموارد). قسمی بازی که عرب آنرا دعکسه گویند. (از مهذب الاسماء). نوعی از رقص ایرانیان قدیم که دست یکدیگررا گرفته و می چرخند و آنرا عرب دعکسه ساخته است. (از قاموس) : و من حذق الموسیقار أن یستعمل الالحان المشاکله للازمان فی الاحوال المشاکله بعضها لبعض و هو أن یبتدی فی مجالس الدعوات و الولائم و الشرب بالألحان التی تقوم الاخلاق و الجود و الکرم و السخاء مثل ثقیل الاول و ما شاکلها، ثم یتبعها بالالحان المفرحه المطربه مثل الهزج و الرمل و عند الرقص، و الدستبند الماخوری و ما شاکله و فی آخر المجلس ان خاف من السکاری الشغب و العربده و الخصومه أن یستعمل الالحان الملینه المنومه الحزینه. (رسائل اخوان الصفا).
أو الفتیات حین لبسن خضراً
من الدیباج یوم الدستبند.
(از ترجمه محاسن اصفهان).
دعکسه، دستبند بازیدن. (از منتهی الارب). و رجوع به دستبند شود
لغت نامه دهخدا
(دَ نُ / نِ / نَ)
دست نموده. نشان داده شده به دست. انگشت نما:
نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو
دست نمای خلق شد قامت چون هلال من.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ شُ دَ / دِ)
نگرنده به دست کسی. مقلد. پیرو. دنباله رو: نظیره، مهتر قوم که مردم در هر امور به وی نگرند و دست نگر اوباشند. (منتهی الارب). نظور، مهتر که مردم دست نگر اوباشند و به وی نگرند در هر امر از امور. (منتهی الارب) ، محتاج و نیازمند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ)
یار. یاور. مدد. کمک. مددکار. پشتیبان. دستگیر. پشت. یار و مددکار. (برهان) :
وین نیاید بدست تا بوده ست
مرترا دست مرد و پای گذار.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(پَ قَ)
رجوع به پست شود
لغت نامه دهخدا
لعل و مروارید و امثال آنرا گویند که زنان بر رشته کشند و بر دست بندند، دستینه زنان آلاتی که زنان در دست کنند، زینت از طلا و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پست قد
تصویر پست قد
پست بالا کوتاه قد کوتاه قامت پست قامت پست قد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست مرد
تصویر دست مرد
یار مدد کار ممد معاون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست نما
تصویر دست نما
انگشت نما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست بند
تصویر دست بند
((~. بَ))
النگو، آلتی فلزی که بر دست مجرمان و متهمان زنند، نوعی رقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست مزد
تصویر دست مزد
((~. مُ))
مزدی که به کسی در مقابل کار وی دهند، حق الزحمه
فرهنگ فارسی معین
بخو، النگو، دستیاره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دستبند نیز از چیزهایی است که دیدنش در خواب برای مردان خوب نیست و برای زنان نیکو می باشد. نوشته اند که دستبند برای زنان در خواب شوهر است و برای مردان غم و اندوه است و میزان غم و اندوه به ارزش و بزرگی و کوچکی دستبند مربوط می گردد. اگر در خواب ببینید که دستبند بسته اید به غم و اندوه گرفتار می شوید یا بدهی بار می آورید ولی اگر زنی ببیند که دستبند دارد به اندازه ارزانی و گرانی آن با شوهرش روابط خوب ایجاد می کند. نوشته اند که اگر زنی در خواب ببیند دستبند گران بهایی بسته کار شوهرش رونق پیدا می کند و شان و شخصیت می یابد و سود عایدش می شود.
فرهنگ جامع تعبیر خواب